پاسخ سوال 8 (استصحاب كلي)

24 شهريور 1393

8-براساس ماده856 «صغیر را می توان به اتفاق یک نفر کبیر وصی قرار داد، در این صورت اجرای وصایا با کبیر خواهد بود تا موقع بلوغ و رشد صغیر»؛ بنابراین وصی کبیر در اجرای وصیت تا زمان بلوغ صغیر مستقل است ولی پس از بلوغ صغیر استقلال وی از بین می رود. حال بحث در این است که اگر صغیر پس از بلوغ نیز دارای رشد یا عقل نباشد و حجر وی ادامه یابد آیا بازهم می توان قائل به استقلال وصی کبیر بود یا باید گفت استقلال وی از بین می رود و باید حاکم ضم امین کند؟ 

با توجه به مطالب تنبيه اول بفرماييد اين سوال به كدام قسم از اقسام استصحاب مربوط است و پاسخ آن چيست؟

پاسخ در ادامه مطلب...

استصحابکلی قسم سوم آن است که کلیدر ضمن فردی از افرادش موجود گردد، سپس از بین برود ولی بقای کلی از این جهت موردتردید است که احتمال می رود فرد دیگری به جای آن فرد از کلی موجود باشد. ایناستصحاب نیز خود سه قسم است و در حجیت این استصحاب در علم اصول اختلاف وجود داردولی قول معتبر آن است که استصحاب مزبور حجت نمی باشد؛ زیرا کلی در ضمن فردی موجودشده، سپس از بین رفته است و احتمال وجود فرد دیگری بجای آن موجب نمی گردد که کلیسابق باقی باشد.

در ارتباطبا این نوع استصحاب مادة 856 ق.م قابل بررسی است. براساس این ماده «صغیر رامی توان به اتفاق یک نفر کبیر وصی قرار داد، در این صورت اجرای وصایا با کبیرخواهد بود تا موقع بلوغ و رشد صغیر»؛ بنابراین وصی کبیر در اجرای وصیت تا زمانبلوغ صغیر مستقل است ولی پس از بلوغ صغیر استقلال وی از بین می رود. حال بحث دراین است که اگر صغیر پس از بلوغ نیز دارای رشد یا عقل نباشد و حجر وی ادامه یابدآیا بازهم می توان قائل به استقلال وصی کبیر بود یا باید گفت استقلال وی از بین میرود و باید حاکم ضم امین کند؟
در حل این مسألهنظرات مختلفی مطرح شده است؛ بعضی معتقدند که کبیر پس از بلوغ صغیر و ادامة حجر اودر اجرای وصیت مستقل خواهد بود؛ زیرا قبل از بلوغ، حق تصرف در امور وصایت رامستقلاً داشته است و در اثر بلوغِ صغیر و سفاهت یا جنون وی تردید می شود که آیا حقتصرف استقلالی وصی کبیر برطرف گردیده یا باقی است؛ حق مزبور استصحاب می شود.
بعضی دیگر معتقدنددر فرض مزبور باید حاکم ضم امین بکند؛ زیرا با بلوغ صغیر یقین سابق به وصایتاستقلالی وصی کبیر منقطع می گردد و موردی برای استصحاب آن باقی نمی ماند.(امامی،1372ش، ج 3، ص 126) زیرا وصایت استقلالی زمان صغر یقیناً از بین رفته است و تردیددر این است که آیا با از بین رفتن این فرد از کلی، فرد دیگری از کلی وصایتاستقلالی به دلیل حجر(سفه جنون) موجود گردیده است یا خیر؛ پس مورد مزبور استصحابکلی قسم سوم است و بنا بر قوت قول به عدم اعتبار این نوع استصحاب، استمرار وصایتاستقلالی را به دلیل استصحاب نمی توان پذیرفت، گرچه ممکن است در حل این مسأله بادلیلی غیر از استصحاب قائل به ادامه وصایت استقلالی شویم. چنانکه گفته شده در چنینمواردی انگیزة موصی از مداخله دادن صغیر، جلوگیری از سوء استفادة وصی کبیر نیست، بلکهاو می خواسته ارادة کودک را نیز پس از رشد او در کارها مؤثر بداند؛ پس اگر انجامارادة موصی به لحاظ عدم رشد او امکان نداشته باشد، مداخلة حاکم و ضم امین بر شخصیکه مدتها مستقل عمل می کرده است، منطقی نیست.
شایان ذکر است کهدلیل مزبور در صورتی قابل پذیرش است که بتوان ارادة موصی را بر فرض مزبور حملنمود.در این صورت بقای وصایت استقلالی کبیر مستند به اماره خواهدبود .


ارسال دیدگاه

خطا ...
آدرس ایمیل وارد شده نامعتبر است.
متوجه شدم